شخصى هنگام عبور از شبستان مسجد، چشمش به مردى افتاد که خیلى با عجله نماز مى خواند و طماءنینه نماز را مراعات نمى کرد.در غضب شد و با نعلین خود، محکم به سر او کوفت و گفت : نماز خصم تو شود، این چه نمازى است که بجا مى آورى ؟زود باش نماز خود را با طماءنینه اعاده کن . آن مرد با آهستگى نماز را اعاده کرد آن شخص بعد از تمام شدن نماز گفت : حال خودت بگو، این نماز بهتر بود یا نماز اول ؟
آن مرد گفت : نماز اول !
آن شخص گفت : چرا؟
گفت : چون نماز اول ترس خدا بود و نماز دوم از ترس کفش شما!
منبع:کتاب داستانها و حکایتهاى مسجد
تالیف غلامرضا نیشابورى
ادامه مطلب ...
چادر نشینى مسلمان بشهر آمد، داخل مسجد شد دید مردى با خشوع نماز مى گذارد. توجهش به وى معطوف گردید. پس از نماز به او گفت چه خوب نماز مى خوانى ، جواب داد علاوه بر نماز، روزه هم دارم و اجر نمازگزار صائم دو برابر نمازگزار است . مرد اعرابى که مجذوب او شده بود گفت در شهر کارى دارم که باید آنرا انجام دهم ، بر من منت بگذار و قبول کن که شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم . او پذیرفت و چادر نشین با اطمینان خاطر شتر را به وى سپرد و از پى کار خود رفت . نمازگزار ریاکار با دور شدن اعرابى بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترک گفت : پس از ساعتى مرد چادر نشین برگشت ولى نه از نمازگزار اثرى دید و نه از شتر. در اطراف و نواحى مسجد جستجو کرد، نتیجه اى نگرفت . بیچاره سخت ناراحت و متاءثر گردید و یک شعر گفت که مفادش این بود: نمازش بشگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت ، اما نمازگزار روزه دار ناقه جوانم را با سرعت راند و برد.
منبع:کتاب داستانها و حکایتهاى مسجد
تالیف غلامرضا نیشابورى
ادامه مطلب ...
از گفتار راشد در مورد پدرش مرحوم ملاعباس تربتى رحمة الله علیه است که ، به سبب پیش آمدهاى آن چند سال ، مردم در همه جا نسبت به امور دینى کم اعتناتر گشته بودند و آوارهاى فروریخته همچنان تپه خاکى در کف مسجد باقى بود.
ادامه مطلب ...