ادامه مطلب ...
چادر نشینى مسلمان بشهر آمد، داخل مسجد شد دید مردى با خشوع نماز مى گذارد. توجهش به وى معطوف گردید. پس از نماز به او گفت چه خوب نماز مى خوانى ، جواب داد علاوه بر نماز، روزه هم دارم و اجر نمازگزار صائم دو برابر نمازگزار است . مرد اعرابى که مجذوب او شده بود گفت در شهر کارى دارم که باید آنرا انجام دهم ، بر من منت بگذار و قبول کن که شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم . او پذیرفت و چادر نشین با اطمینان خاطر شتر را به وى سپرد و از پى کار خود رفت . نمازگزار ریاکار با دور شدن اعرابى بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترک گفت : پس از ساعتى مرد چادر نشین برگشت ولى نه از نمازگزار اثرى دید و نه از شتر. در اطراف و نواحى مسجد جستجو کرد، نتیجه اى نگرفت . بیچاره سخت ناراحت و متاءثر گردید و یک شعر گفت که مفادش این بود: نمازش بشگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت ، اما نمازگزار روزه دار ناقه جوانم را با سرعت راند و برد.
منبع:کتاب داستانها و حکایتهاى مسجد
تالیف غلامرضا نیشابورى
ادامه مطلب ...
از گفتار راشد در مورد پدرش مرحوم ملاعباس تربتى رحمة الله علیه است که ، به سبب پیش آمدهاى آن چند سال ، مردم در همه جا نسبت به امور دینى کم اعتناتر گشته بودند و آوارهاى فروریخته همچنان تپه خاکى در کف مسجد باقى بود.
ادامه مطلب ...
روایت شده از ابوحمزه ثمالى که از زاهدین اهل کوفه و مشایخ آنجا بود گفت دیدم حضرت امام زین العابدین علیه السلام را که وارد مسجد کوفه شد و آمد نزد ستون تکبیرى گفت که جمیع موهاى بدن از دهشت آن راست ایستاد و گفت که چون آن حضرت نماز گذاشت گوش کردم شنیدم لهجه پاکیزه تر و دلرباتر از او.
منبع:کتاب داستانها و حکایتهاى مسجد
تالیف غلامرضا نیشابورى